آیا واقعه عاشورا یک «دوئل عشقی» بین یزید و امام حسین بود؟

کد 6101

متن شبهه یا سوال:

آیا صحت دارد که کینه یزید نسبت به امام حسین علیه السلام به ماجرای زنی به نام «ارینب» برمی‌گردد؟ اینکه بعضی موضوع کربلا را تا حد «یک درگیری شخصی» تنزل می دهند تا چه حد صحیح است؟ آیا عاشورا واقعا، آنطور که بعضی می‌گویند یک «دوئل عشقی» بین یزید و امام حسین بود؟

پاسخ اجمالی

آنچه که در کتاب مجهول المولف «الامامة و السیاسة» درباره ارینب همسر عبدالله بن سلام، و عشق یزید ارینب آمده به کلی بی اساس بوده و از درجه اعتبار ساقط است و پذیرش آن دور از عقل و روش های علمی است.

برخی اشکالات وارد بر این مطلب؛

اشکال اول:
این داستان در هیچکدام از کتاب های معتبر شیعی نیامده است. از کتاب های اهل سنت نیز، فقط همین کتاب منسوب به «ابن قتیبه» این داستان را نقل کرده است، حال آنکه، در اعتبار و سندیت خودِ این کتاب هم، اشکالات جدی وارد است؛

1. این کتاب، موسوم به «الامامة و السیاسة» است، در حالی که در قرن سوم، دو کلمه «امامت» و «سیاست» به صورت ترکیبی هرگز کاربرد نداشته است.
2. بزرگانی که شرح حال و شمارش آثار ابن قتیبه را نگاشته اند، به کتابی با این مختصات که نوشته او باشد، حتی با عناوین دیگری مثل «تاریخ الخلفاء» اشاره نکرده اند.
3. بررسی متن کتاب نیز، نفی انتساب «الامامة و السیاسة» را به ابن قتیبه تایید می‌کند؛ برخی از وقایعی که شرح حالشان در این کتاب آمده است، برای سال‌های بعد از دوران حیات ابن قتیبه است.

اشکال دوم:
مشکل دیگر به متن و محتوای داستان بر می‌گردد. در محتوای داستان، این اشکالات جدی و غیرقابل اغماض وجود دارد:
1.نام ارینب در هیچکدام از منابع تاریخی وجود نداشته است.
2.در متن داستان آمده: «معاويه ابودرداء را براي خواستگاري ارينب به عراق فرستاد». ابودرداء در سال 31 یا 32 هجری در گذشته است! (الاستیعاب/ج3/ص1230) در حالی که این داستان در دوران ولی عهدی یزید یعنی سال های 56 تا 60 هجری اتفاق افتاده است. و این یعنی بین زمان مرگ ابودرداء و داستان ارینب چیزی حدود 24 سال فاصله است! ابودردائی که در سال 32 از دنیا رفته، چگونه می توانسته در سال 56 برای یزید به خواستگاری ارینب برود؟!
3.در متن داستان، شوهر «ارینب» را «عبدالله بن سلام» معرفی می‌کند که از سوی معاویه به فرمانداری عراق منصوب شده است؛ با بررسی اجمالی منابع تاریخی بین همه فرمانداران عراق در دوران معاویه نامی از «عبدالله بن سلام» دیده نمی‌شود!

اشکال سوم:
اگر جنگ یزید با امام حسین (ع) بخاطر از دست دادن زنی به نام «ارینب» بوده باشد، لااقل باید در گوشه ای از گفت و شنودهای نقل شده در موضوع کربلا و بعد از آن، اسمی از این ماجرا آورده می‌شد، در حالی که حتی در یکجا هم نمی‌بینید که یزید نامی از «ارینب» آورده باشد. حال آنکه، در ملاقات یزید با امام سجاد (ع) فقط همان موضوع عدم بیعت از سوی امام حسین مطرح می‌گردد.

اشکال چهارم:
همچنین در متن داستان به نقل از امام حسین می‌گوید: «امام گفت ارينب را سه بار طلاق دادم» در حالی که در فقه شیعه، سه بار طلاق در یک جلسه و اصطلاحا «سه طلاقه کردن زن» جایز نبوده و مردود شمرده شده است. این موضوع نشان می‌دهد که جعل کننده داستان، اطلاعی از فقه شیعه و نظرات امامان معصوم در این زمینه نداشته است.

نهایتا بنظر می‌رسد، این داستان توسط بدخواهان از یک سو و دوستان نادانی که برای فضیلت تراشی دست به هرکاری می‌زنند جعل شده باشد.

پاسخ تفصیلی

قبل از هرچیز، اصل داستان را آنگونه که در کتاب «الامامة و السیاسة»، منسوب به «ابن قتیبه دینوری» آمده است را نقل می‌کنیم. «ابن قتیبه» داستان را اینگونه می‌نویسد:

«يزيد بن معاويه شبي نزد يكي از خدمتكارانش از پدرش معاويه گله كرد كه از حال وي غافل است. خدمتكار خبر به معاويه رساند. معاويه يزيد را طلبيد و از او در اين باب پرسيد. يزيد گفت از تو در كار ازدواجم توقع داشتم كه زني شايسته برايم انتخاب كني. من مراتب زيبايي و كمال ارينب دختر اسحاق را شنيده و مشتاق ازدواج با وي بودم، چنين نشد و او ازدواج كرد، ولي عشق او همچنان در دل من زنده است و صبر و قرار از من برده است. معاويه يزيد را به صبوري دعوت كرد، اما يزيد گفت كه توان صبر ندارد. اين ارينب، دختر اسحاق كه در جمال و كمال و شرف و مال نمونه روزگار بود، با يكي از عموزادگان قرشي اش عبداالله بن سلام، ازدواج كرده بود. معاويه به فكر چاره افتاد. او پيشتر عبدالله بن سلام را به عنوان عامل عراق به كار گمارده بود. پس او را احضار كرد و به او وعده هايي داد و همزمان به ابوهريره و ابودرداء گفت؛ دختري دارد كه مي‌خواهد او را شوهر بدهد و عبداالله بن سلام را از هر نظر براي همسري او مناسب مي‌داند. اين دو نيز سخن او را تأييد كردند. از آن سوي، معاويه به دختر خود گفت كه اگر ابوهريره و ابودرداء آمدند و درباره ازدواج با عبداالله بن سلام با تو سخن گفتند، بگو او هم شأني گرامي است، ولي مي‌ترسم كه دچار غيرت زنانه شوم و با همسر او، ارينب، برخورد نامناسبي كنم كه خداوند را به خشم آورد؛ از اين رو شرط ازدواج من با عبداالله، طلاق ارينب است. ابوهريره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام رفتند و موضوع را با او در ميان نهادند. عبدالله اين را عنايتي از جانب معاويه دانست كه مي‌خواهد او را به خاندانش بپيوندد. پس اين دو را براي خواستگاري دختر معاويه فرستاد. او نيز شرط خود را با آنان در ميان نهاد. عبدالله پذيرفت؛ همسرش را طلاق داد و ابوهريره و ابودرداء را نيز شاهد بر اين طلاق گرفت، اما اين بار دختر معاويه از پذيرش ازدواج با عبدالله بن سلام سرباز زد. خبر كه منتشر شد، مردم به سخن آمدند كه اين حيله اي از جانب معاويه بوده است. عبدالله بن سلام نيز پي برد كه در اين ماجرا فريب خورده است. بعد از اين ماجرا، معاويه ابودرداء را براي خواستگاري ارينب به عراق فرستاد. او در عراق به ديدار حسين بن علي(ع) كه بزرگ عراقيان بود، رفت و ماجرا را با او در ميان نهاد. امام از او خواست تا ارينب را با مهريه اي معادل آنچه معاويه براي يزيد مي‌پردازد، براي وي نيز خواستگاري كند. در مجلس خواستگاري، ارينب به ابودرداء گفت كه من برادرزاده توام ـ انّما أنا بنت أخيك/ يعني از قبيله توام ـ و كار خود را به تو واگذار مي‌كنم. ابودرداء حسين بن علي را ترجيح داد، ارينب نيز پذيرفت و به همسري امام درآمد. وقتي كه اين خبر به معاويه رسيد، ابودرداء را به شدت سرزنش كرد. مدتي بعد عبدالله بن سلام براي دريافت اموالي كه نزد ارينب داشت به عراق برگشت و امام را واسطه ديدار خود با او قرار داد. آن دو با ديدن هم متأثر شدند و گريستند. امام گفت ارينب را سه بار طلاق دادم و ادامه داد كه او ارينب را براي زيبايي و ثروتش به ازدواج خود در نياورده بود، بلكه بر آن بود كه او را به همسرش، عبدالله برساند و از اين كار قصد ثواب داشته است. عبدالله بن سلام و ارينب دوباره ازدواج كردند و تا پايان عمر عاشقانه در كنار هم زندگي كردند.» (الامامة و السیاسة/ص215ـ223)

اما، اشکالاتی جدی متوجه این داستان است.

اشکال اول:

این داستان در هیچکدام از کتاب های معتبر شیعی نیامده است. از کتاب های اهل سنت نیز، فقط همین کتاب منسوب به «ابن قتیبه» این داستان را نقل کرده است، حال آنکه، در اعتبار و سندیت خودِ این کتاب هم، اشکالات جدی از سوی کارشناسان و اهل فن وارد شده است. بخشی از اشکالات وارده به این کتاب را می‌توان اینگونه عنوان نمود:

1. این کتاب، موسوم به «الامامة و السیاسة» است، در حالی که در قرن سوم، دو کلمه «امامت» و «سیاست» به صورت ترکیبی هرگز کاربرد نداشته است. این نکته نشان می‌دهد که این کتاب یا در قرن های بعد نگاشته شده و به ابن قتیبه منسوب شده است و یا عنوان دیگری داشته و بعدها به این نام، نامگذاری شده است.

2. بزرگانی که شرح حال و شمارش آثار ابن قتیبه را نگاشته اند، به کتابی با این مختصات که نوشته او باشد، حتی با عناوین دیگری مثل «تاریخ الخلفاء» اشاره نکرده اند.

3. بررسی متن کتاب نیز، نفی انتساب «الامامة و السیاسة» را به ابن قتیبه تایید می‌کند، چرا که اشکالات موجود در آن به هیچ عنوان قابل اغماض نیست. اشکالاتی مثل:

الف: نویسنده در همان ابتدای کتاب می‌نویسد: «قال ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه رحمه الله تعالی». این نشان می‌دهد که شخص دیگری این کتاب را نگاشته ولی بعدها به نام ابن قتیبه شهرت یافته است.

ب: برخی از وقایعی که شرح حالشان در این کتاب آمده است، برای سال‌های بعد از دوران حیات ابن قتیبه است.

تمام این نکات، اعتبار و صحت مطالب مندرج در این کتاب را با خدشه جدی روبرو می‌کند. این‌ها را گفتیم، تا بگوییم داستان «ارینب» برای اولین بار در چنین کتابی آورده شده است، حال «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»!

اشکال دوم:

همانگونه که اشاره کردیم، داستان «ارینب» برای نخستین بار در کتاب ابن قتیبه ذکر شده و تمام کسانی که بعدها به نقل این داستان پرداخته اند، سندشان همین کتاب است که البته اعتبار آن مورد بررسی قرار گرفت. اما مشکل نقل های بعدی اینجاست که راویان بعدی، داستان را با اسامی دیگری هم ذکر کرده اند. بطور مثال به جای نام «ارینب»، «هند» و به جای «عبدالله بن سلام»، «عبدالله بن عامر» گفته اند، که همین پراکندگی در نقل ها، داستان را با مشکل اعتباری دیگری روبرو می‌کند که اصطلاحا به آن «تعارض در نقل» می‌گویند که در علوم مربوط به مباحث تاریخی، لطمه ای جدی به اعتبار یک موضوع تاریخی است.

اشکال سوم:

مشکل سوم به متن و محتوای داستان بر می‌گردد. در محتوای داستان، این اشکالات جدی و غیرقابل اغماض وجود دارد:

1. نام ارینب در هیچکدام از منابع تاریخی وجود نداشته است. اگر این داستان را کنار بگذاریم، «ارینب» نامی غیر آشنا و ناشناخته برای مورخین و پژوهشگران داستان های تاریخی است.

2. در متن داستان آمده است که: «معاويه ابودرداء را براي خواستگاري ارينب به عراق فرستاد». ابودرداء در سال 31 یا 32 هجری در گذشته است! (الاستیعاب/ج3/ص1230) در حالی که این داستان در دوران ولی عهدی یزید یعنی سال های 56 تا 60 هجری اتفاق افتاده است. و این یعنی بین زمان مرگ ابودرداء و داستان ارینب چیزی حدود 24 سال فاصله است! ابودردائی که در سال 32 از دنیا رفته، چگونه می توانسته در سال 56 برای یزید به خواستگاری ارینب برود؟!

3. در متن داستان، شوهر «ارینب» را «عبدالله بن سلام» معرفی می‌کند که از سوی معاویه به فرمانداری عراق منصوب شده است.

الف: با بررسی اجمالی منابع تاریخی، نام همه فرمانداران عراق در دوران معاویه به این شرح است: مغیرة بن شعبه، زیاد بن ابیه، عبیدالله بن زیاد و مدتی هم در نعمان بن بشیر در کوفه. می‌بینید که در میان فرمانداران منصوب از سوی معاویه، نامی از «عبدالله بن سلام» دیده نمی‌شود!

ب: در متن داستان، «عبدالله بن سلام» فردی از قبیله قریش معرفی می‌شود. حال آنکه در تاریخ صدر اسلام، فردی با چنین نام در قریش وجود ندارد. در منابع تاریخی فقط یک فرد مشهور با نام «عبدالله بن سلام» وجود دارد. کسی که یهودی الاصل بوده و بعد از مسلمان شدن در دوران حیات پیامبر اسلام، در سال 41 هجری از دنیا رفت! جز این فرد، در هیچ یک از مصادر تاریخ، به شخصی با این نام بر نمی‌خوریم.

4. در متن داستان، امام حسین را به عنوان «بزرگ مردم عراق» که در کوفه ساکن است معرفی می‌کند، در حالی که طبق نقل های معتبر تاریخی، امام حسین علیه السلام تنها در بین سال های 35 تا 40 هجری که امیرالمومنین علی علیه السلام کوفه را به عنوان پایتخت حکومت خویش انتخاب کرده بود، به همراه پدرشان در این شهر سکونت داشتند و پس از شهادت امام علی و صلح امام مجتبی، به همراه برادرشان به مدینه بازگشتند و در طی سال های بعد، هرگز به کوفه مراجعت نکردند.

اشکال چهارم:

اگر آنطور که از این داستان بر می‌آید، جنگ یزید با امام حسین بخاطر از دست دادن زنی به نام «ارینب» بوده باشد، لااقل  باید در گوشه ای از گفت و شنودهای نقل شده در موضوع کربلا و بعد از آن، اسمی از این ماجرا آورده می‌شد، در حالی که حتی در یکجا هم نمی‌بینید که یزید نامی از «ارینب» آورده باشد و یا امام حسین علیه السلام را بخاطر این موضوع سرزنش و شماتت کرده باشد. حال آنکه، در ملاقات یزید با امام سجاد علیه السلام فقط همان موضوع عدم بیعت از سوی امام حسین مطرح می‌گردد.

اشکال پنجم:

این داستان به قدری مشکلات سندی و محتوایی دارد که شاید نیازی به پرداختن به مشکلات دیگر نباشد. ولی اجمالا، یکی دیگر از اشکالات داستان به جایی بر می‌گردد که به نقل از امام حسین می‌گوید: «امام گفت ارينب را سه بار طلاق دادم» در حالی که در فقه شیعه، سه بار طلاق در یک جلسه و اصطلاحا «سه طلاقه کردن زن» جایز نبوده و مردود شمرده شده است. این موضوع نشان می‌دهد که جعل کننده داستان، اطلاعی از فقه شیعه و نظرات امامان معصوم در این زمینه نداشته است.

نهایتا اینکه، به نظر می‌رسد، این داستان توسط بدخواهان از یک سو و دوستان نادانی که برای فضیلت تراشی دست به هرکاری می‌زنند جعل شده باشد. داستان امام حسین علیه السلام و چهره نورانی قیام او به اندازه کافی روشن کننده مسیر حق و رسوا کننده جریان باطل در طول تاریخ است به حدی که پیامبر اسلام او را چراغ هدایت و کشتی نجات نامید. پس ذکر این دست موضوعات بی اعتبار و سخیف نمی‌تواند گردی به دامان عزت بلند حسینی و قیام سراسر روشنگرش بنشاند. مضافا که به اندازه کافی در کتب معتبر شیعه و سنی درباره عوامل زمینه ساز و اسباب حادثه عاشورا بحث و تبادل نظر شده است که افراد جویای حقیقت می‌توانند به آن‌ها مراجعه کنند.

    مطالعه بیشتر

    the14.ir/6101


    0 پاسخ

    دیدگاه خود را ثبت کنید

    تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
    در گفتگو ها شرکت کنید.

    پاسخی بگذارید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    معادله ی امنیتی *